در ره بغداد کز هر جانبی


ناله افتاده باری آمدی

داشتم اسبی که از رفتار او


بر دلم هر دم غباری آمدی

اندکی زر نیز بود اما نبود


آن قدر کاندر شماری آمدی

زر نماند و مرد ریگ اسبم بماند


هم نماندی گربه کاری آمدی